ممسک و کم خرج و کسی که فشار سخت دهد. (از ناظم الاطباء). سخت گیر: معطب، مرد تنگ گیر بر عیال. مقتر، قاتر، تنگ گیر بر عیال و غیره. (منتهی الارب از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بخیل، تنگ دست. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
ممسک و کم خرج و کسی که فشار سخت دهد. (از ناظم الاطباء). سخت گیر: معطب، مرد تنگ گیر بر عیال. مقتر، قاتر، تنگ گیر بر عیال و غیره. (منتهی الارب از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بخیل، تنگ دست. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
که مستعد زنگ زدن و زنگ بستن باشد همچون آیینه و آهن و مس و جز اینها. چیزی که مستعد قبول کدورت و تیرگی و فساد و تباهی باشد: بهرام خون خصم تو ریزد به تیغ کین کان تیغ نیست زنگ پذیر اندر آسمان. سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دم صبح از جگر آرند ونم ژاله ز چشم تادل زنگ پذیر، آینه سیما بینند. خاقانی
که مستعد زنگ زدن و زنگ بستن باشد همچون آیینه و آهن و مس و جز اینها. چیزی که مستعد قبول کدورت و تیرگی و فساد و تباهی باشد: بهرام خون خصم تو ریزد به تیغ کین کان تیغ نیست زنگ پذیر اندر آسمان. سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دم صبح از جگر آرند ونم ژاله ز چشم تادل زنگ پذیر، آینه سیما بینند. خاقانی
امساک و کم خرجی. (ناظم الاطباء). کنایه از سخت گیری. (آنندراج) : اقتار، حظلان، تنگ گیری در نفقه بر اهل و عیال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز تنگ گیری چرخ خسیس نزدیک است که در گلوی هما صائب استخوان ماند. صائب (از آنندراج). ، بخل و بخالت. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
امساک و کم خرجی. (ناظم الاطباء). کنایه از سخت گیری. (آنندراج) : اقتار، حظلان، تنگ گیری در نفقه بر اهل و عیال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز تنگ گیری چرخ خسیس نزدیک است که در گلوی هما صائب استخوان ماند. صائب (از آنندراج). ، بخل و بخالت. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
انس گیرنده. خوگیر، عالم تر به علم انساب. عالم تر به نسب: عقیل بن ابی طالب برادر علی بن ابیطالب علیه السلام انسب قریش و اعلم آنان به ایام عرب بود. (از منتهی الارب بنقل یادداشت مؤلف) ، هذا الشعر انسب، یعنی این شعر بسیار لطیف است از روی عشقبازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار لطیف از روی عشقبازی (شعر). (یادداشت مؤلف). - امثال: انسب من ابن لسان الحمره. (از یادداشت مؤلف). انسب من دغفل. انسب من قطاه. انسب من کثیر
انس گیرنده. خوگیر، عالم تر به علم انساب. عالم تر به نسب: عقیل بن ابی طالب برادر علی بن ابیطالب علیه السلام انسب قریش و اعلم آنان به ایام عرب بود. (از منتهی الارب بنقل یادداشت مؤلف) ، هذا الشعر انسب، یعنی این شعر بسیار لطیف است از روی عشقبازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار لطیف از روی عشقبازی (شعر). (یادداشت مؤلف). - امثال: انسب من ابن لسان الحمره. (از یادداشت مؤلف). انسب من دغفل. انسب من قطاه. انسب من کثیر
به عربی حجراللبنی خوانند. رنگ آن خاکستری رنگ باشد چون به آب بسایند از وی چیزی مانند شیر بیرون آید و بطعم شیرین باشد و بر چشم کشند سیلان آب را برطرف کند. (از برهان) (آنندراج)
به عربی حجراللبنی خوانند. رنگ آن خاکستری رنگ باشد چون به آب بسایند از وی چیزی مانند شیر بیرون آید و بطعم شیرین باشد و بر چشم کشند سیلان آب را برطرف کند. (از برهان) (آنندراج)